کد مطلب:316784 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:259

السلام علیک یا خادم العباس
در كتاب قیام حق صفحه ی 148 و همچنین در كتاب الوقایع صفحه ی 36 از آیت الله حاج میرزا حسن شیرازی قدس سره نقل شده است كه فرمود:

من از سامراء برای زیارت حسین بن علی علیه السلام رهسپار شدم. در بین راه به منزل یك نفر رئیس قبیله وارد شدم ضمن پذیرایی زنی پیش من آمد و گفت: «السلام علیك یا خادم العباس» درود بر تو ای خادم عباس علیه السلام.

من از این طرز سلام تعجب نمودم از رئیس قبیله پرسیدم این زن كیست و چرا این جور سلام می دهد؟

جواب داد: این زن خواهر من است.

هنگامی كه من سخت مریض شدم حالم وخیم گشت به حالت احتضار رسیدم آنگاه دیدم خواهرم بالای تپه ای كه جلوی ایل ما قرار دارد، رو به سوی قبر مولای ما عباس علیه السلام نموده است، با گیسوی پریشان و چشم گریان می گوید: اباالفضل از خدا بخواه برادرم را شفا دهد.

سپس دو نفر بزرگوار را مشاهده كردم یكی از آنان به دیگری گفت: برادرم حسین ببین این زن مرا وسیله ی شفای برادر خود قرار داده است از خدا بخواه تا او را شفا دهد.

امام حسین علیه السلام فرمود: این شخص نزدیك است دنیا را بدرود گوید كار گذشته است، باز خواهرم بار دوم و سوم با لحن تندی از مولای



[ صفحه 87]



ما عباس علیه السلام خواست تا از خدا درخواست شفا نماید.

دیدم عباس علیه السلام با دیده ی اشكبار به امام حسین علیه السلام عرضه داشت: برادرم از خدا بخواه این مریض را شفا دهد وگرنه لقب باب الحوائج را از من سلب نماید.

امام حسین علیه السلام با توجهی كامل فرمود: برادرم خدایت سلام می رساند و می فرماید این موقعیت تا روز قیامت برای تو باقی است و ما هم به احترام تو این مریض را شفا دادیم.



ادرك اخا شنید ز عباس و خون گریست

چشم حسین با مژه ی لاله گون گریست



لختی برای خاطر تسكین كودكان

شه از درون خیمه چو آمد برون گریست



ماتم به روی ماتم و غم روی غم نهاد

وز این جفا چو ابر بهار از جنون گریست



پرچم ندید و شد علم آه او بلند

در حیرتم كه از غم عباس چون گریست



چون زد عمود خصم بداندیش بر سرش

زین غم ستون بارگه بی ستون گریست



چون با سر شكافته گردید سرنگون

چشم ملك بر این فلك واژگون گریست



فریاد العطش چو شد از خیمه گه بلند

تنها نه جن و انس دل كاف و نون گریست



فرق علی اكبر او چون شكافتند

حلق علی اصغر از این داغ خون گریست



«حداد» زین مصیبت جانسوز زار زار

دائم ز كینه توزی اعدای دون گریست



شعر از «حداد»



[ صفحه 88]